رضا رمضاني
ضرب المثلي منتسب به ملت هاي آسياي جنوب شرقي وجود دارد كه مي گويد: "به خاطر يك ميخ، نعلي افتاد. به خاطر نعلي، اسبي افتاد. به خاطر اسبي، سواري افتاد. به خاطر سواري، لشكري شكست خورد. به خاطر لشكري، كشوري نابود شد و تمام اينها به خاطر كسي بود كه ميخي را درست نكوبيده بود!" ما هم جمله هاي پرتكراري را در جامعه خودمان داريم كه ممكن است به ضرب المثل تبديل شوند. جمله هايي از اين دست: "همه جا درست شده و فقط ما مانده ايم؟"، "من يك كارشناس ساده ام و آنها يك مافياي قدرتمند دارند"، "من نكنم، كس ديگري انجام خواهد داد"، "ما كه در اروپا زندگي نمي كنيم، اينجا ايران است"، "اين تصميم گرفته شده و اجرا خواهد شد. من هم بايد نان بخورم." البته ضرب المثل هايي با همين كاركرد هم داريم. مثلا: "با يك گل بهار نمي شود"، "يك دست صدا نداره"، "خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو" و...!
شايد ادعاي نادرستي نباشد اگر بگوييم عامل اصلي توفيق كشورهاي آسياي جنوب شرقي همان باورهايي است كه آن ضرب المثل را پديد آورده است و عامل اصلي زيان ديدن ها و عقب ماندن هاي ما، همين ذهنيت منتشر در بين خود ماست كه اين جمله هاي فرافكنانه و بهانه آوردن ها را بر زبان مان جاري مي كند. راه حل هم ساده است. كافي است كه من تصميم بگيرم كارم را درست انجام دهم. در اين حالت حداقل دو اتفاق خواهد افتاد؛ نخست آنكه به اندازه يك نفر، از قدرت مافياهاي نابودگر كم خواهد شد و به اندازه يك نفر، به قدرت ساختارهاي توسعه بخش اضافه خواهد شد. دوم آنكه، وقتي كه من به درستي كار خود باور پيدا كنم، جرات و انگيزه مطالبه گري خواهم داشت و كسي هم نخواهد توانست كه از طريق گروكشي، مرا به سكوت وادارد. حالا كافي است، يك نفر ديگر شاهد اين تجربه باشد و آن را تكرار كند...! اگر در شهر يا استاني كه زندگي مي كنيم، از وجود مافياي كوچك يا بزرگي خبر داريم كه خواسته هاي فسادآميز خود را به دست مي آورد، لازم نيست كه براي فاش شدن مكانيسم فساد، حتما سردسته اين مافيا را شناسايي كنيم. ساده ترين راه اين است كه ببينيم وقتي اين مافيا توانسته است براي طرح خلاف قانون خود مجوزي از فلان اداره بگيرد، چه كساني در آن اداره حضور دارند كه بخشي از صدور اين مجوز به آنها مربوط بوده و يكي از جمله هاي بالا را به زبان مي آورند؟ حتي مي توانيم شركت ها و تيم هاي مشاوري را كه با اين مافيا همكاري مي كنند بررسي كنيم و ببينيم كه چه كساني در آنجا مشغول به كار هستند و گمان مي كنند سهمي در اصل تخلف ندارند و اگر همكاري نكنند، جاي آنها بلافاصله پر خواهد شد و تنها او خواهد بود كه با از دست دادن شغل، ضرر مي كند! تاريخ نشان داده است كه سرداران بي سرباز، شكست مي خورند. سربازان مافياهاي رانتخوار، يا كارمندان و كارشناسان و مديران رده هاي مياني ارگان هاي رسمي هستند يا كارشناساني كه كار بزك و توجيه كردن و مقبول نشان دادن طرح پُرايراد مافياها را در قالب شركت همكار يا مشاور انجام مي دهند. براي حل شدن مشكل و شروع توسعه، لازم است كه اين كارشناسان، به جاي فريفتن خود با جمله هاي نخ نما شده، آن ضرب المثل چيني-ژاپني را براي خود تكرار كنند. در اين صورت، آن مافيا نخواهد توانست كه 52هزار متر مربع از اراضي ملي را با مجوزهاي خلاف قانون تصاحب كند و آلودگي هاي خطرناكش را در كام مردم بريزد. يا فلان مافيا نخواهد توانست روزانه به اندازه چند ده هزار نفر، آب با كيفيت يك دشت ممنوعه را ببلعد و پساب آلوده اش را روانه زمين هاي زراعي و رودخانه كند. فلان شركت رانتي نخواهد توانست كه يك طرح سدسازي غلط و بحران زا را با هزارها ميليارد هزينه و بدون داشتن مجوز عملياتي كند. واردكننده باتري هاي قراضه اين امكان را پيدا نخواهد كرد كه محموله سمي خود را ترخيص كند و...! اگر بخواهيم ضرب المثل چيني-ژاپني را در جامعه و روزگار خودمان بازسازي كنيم، شايد اين شكل از بازنويسي، ملموس تر باشد: "به خاطر يك گزارش، مجوزي خلاف صادر شد. به خاطر مجوزي خلاف، فعاليتي فسادآور شروع شد. به خاطر فعاليتي فسادآور، شهري آلوده شد. به خاطر آلوده شدن شهري، صدها هزار نفر با مرگ و بيماري هاي صعب العلاج دست به گريبان شدند و تمام اينها به خاطر كارشناسي بود كه گزارش خود را درست ننوشت!"
منبع : روزنامه اعتماد . چهارشنبه 24دي 1399