بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید بر در ارباب بیمروت دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید ترک گدایی مکن که گنج بیابی از نظر ره روی که در گذر آید …